"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

یکی از دوستام عاشق یه آقایی شده بود که ده دوازده سالی از خودش بزرگتر بود، رفتار دختر، دستپاچگی هاش، گیج بازی هاش حین دیدنِ پسر و چشم هاش امان از چشماش که همه چیز رو لو میداد. رازدلِ دختر برملا بود، قرار بود از مرد رویاهاش جواب رد بشنود، روزهای عید بود پسر دل را به دریا زده بود تا دختر را با واقعیتِ دوست نداشتن روبه رو کند. این پهلو و آن پهلو میشد، دست هایش را در هم گره میزد و باز میکرد، آنقدر تکرار کرد که کلافه شدم، دست هایش عرق کرده بودند و سرخ شده بودند، رو به من گفت: پری دخترم یه لیوان آب میدی به من؟! قبل از اینکه من بگویم باشه، دوستم با لبخندی روی لبش و استرسی که از صدای لرزانش مشخص بود گفت: دخترم؟! یعنی شما بابای پری هستی؟! جواب داد: هم تو و هم پری برای من مثل دخترم میمونید. تبدیل حرارت عشق به عرق سرد را به چشم میدیدم، کاش زودتر از پیشمان میرفت تا دوستم رو بغل کنم و یکی رو بازوش بزنم و بگم: بیخیال. ولی نرفت فضا سنگین شده بود، آب رو دادم دستش و گفتم: خب خب و اما بحث شیرین عیدی دخترتون.

یکی نیست بگه شما غیرمستقیم به هم حرف میفهمونید چرا این وسط با احساسات من بازی میکنید هان؟! عیدی هم نداد. :|

موافقين ۱۱ مخالفين ۰ ۹۷/۰۵/۲۰

نظرات  (۲۳)

۲۰ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۳ مریــــ ـــــم
فقط خط اخر
:|

پاسخ:
فقط همون نابودم کرد. :)
عزیزم :))
دلم برای دوستت سوخت چه بی زبونم بوده :/ من بودم میگفتم ماشالله پدر بیش فعال که دوازده سالگی بچه دار شدی :/
میدونی که من زبونم رو جمع نمیکنم :)) 
پاسخ:
:))
اینم بی سر و زبون نیست وقتی طرفو میدید هول میکرد :)
ماشالا تو که دیوونه ی دوست داشتنی خودمونی.!
عشق یکطرفه بوده یا مرده نظرش عوض شده ؟
پاسخ:
یکطرفه بود. 
پیش میاد...
دوستت الان خیلی به کمکت نیاز داره. کمکش کن فراموش کنه.
پاسخ:
آره.
راستش بلد نیستم ولی سعی میکنم. :)
ضربه فنی ش کرده که همون اول :|
پاسخ:
بزرگ میشه یادش میره. :)
عه این همون دوستتون بود که تعریف کردید!؟ آخرش بهش گفت :|
حالا واقعا جیب هاشو بیرون کشید :)
پاسخ:
گفت بعدش هم با یکی ازدواج کرد.
آره قشنگ بیرون کشید. :)
حالا مراقب دوستتون باشید.
حالا عیدی چه موقع؟! این خاطره مال چه موقع هست !؟
پاسخ:
اوهوم باشه.
عید 97 همین امسال!
قشنگ سه چهار دور دوستت رو شسته پهن کرده جلوی آفتاب با اون جمله که. رسماً نابودش کرده. ولی خب طوری نیست. دوستت بزرگ میشه یادش میره. 
پاسخ:
خورد تو ذوقش :|
آره یادش میره :)
چه تلخ بود، دلم برای دوستت سوخت ولی از عقل اون اقا خوشم اومد، همینکه دل به دریا زده و گفته تا دوستت بیشتر دل نبنده و ضربه نخوره خودش عاقلیه.
امیدوارم دوستت زود باهاش کنار بیاد و قسمت خوبی براش رقم بخوره:*

پاسخ:
آره واقعا خیلی بچه باشخصیتیه :)) [فک کن سیزده سال بزرگترو میگم بچه] :))
ایشالا :)
12 سال اختلاف سن واقعا تفاوت بین دو نسله اینهمه اختلاف سن هم خوب نیست نهایت باید 5 سال باشه 12 سال خیلی زیاده .. همون اول تکلیف مشخص شد بهتره که .. من اتفاقا برای دوستتون خوشحالم :))
پاسخ:
بله همینطوره زود ختم به خیر شد. :)
امان از عشق کور
پاسخ:
پیش میاد دیگه!
۲۰ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۱۲ آقای مُرَّدَد
سلام هلمای عزیز یک سوال برام ایجاد شد و چند بار خوندم به پاسخ نرسیدم . بنا بر این از خودت میپرسم. این گفتگوی سه نفره در کجا رخ داده ؟
مثلا: روز - خارجی- پارک سر کوچه؟
ظهر- داخلی- کلیدُر دانشگاه؟
شب- داخلی؟
پاسخ:
سلام...
راستش توی پست پیچوندم کجا بودنش مشخص نشه ولی پرسیدین میگم:
روز ... بین صبح و ظهر ... تو محیط اداری و رسمی
۲۱ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۲۶ آقای مُرَّدَد
آهان . خیالم راحت شد :D 
پاسخ:
نگران نباشید. :)
من بودم عیدی رو بیخیال نمیشدم :/
پاسخ:
نداد :|

چه آقای فهیمی! بعضی های دیگه باید یاد بگیرن که میرن دخترِ n سال از خودشون کوچیکتر رو به همسری انتخاب می کنن [غالبا هم به زور!]
ان شاءالله دوستت نیمه ی واقعیِ زندگیش رو زودتر پیدا میکنه و در کنارش عشق رو بلند بلند می خنده ^_^ 
و خودتم یه عیدی جانانه از شاهزاده ی سوار بر اسب سپیدت بگیری :دی
پاسخ:
آره انصافا ذاتا آدم خوب و فهمیده ایه :)
ایشالا! اونم جوگیر شده بود وگرنه حالا وقت زیاده برا عاشقی.
🙈🙈🙈 
مرسی :)
۲۲ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۳۸ פـریـر بانو
از اون لحظه‌های سخت زندگیه‌ها! من تو همچین مواردی حس خفگی بهم دست می‌ده. دلم می‌خواد فرار کنم از اون لحظه وحشتناک و سخت! -__-
پاسخ:
آره! دقیقا حس خفگی...
ولی بعدش رها میشه!
با چوب دنبالش می‌کردی :|
پاسخ:
حیف چوب دم دستم نبود. :)
۲۲ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۰۶ پارس ادوردز
خیلی نوشتتونو دوست داشتم.. درد خیلی از جوناس 
چقدر خوبه که بیشتر این تجربیاتمونو در اختیار هم دیگه بذاریم تا حداقل برای بقیه تجربه بشه.. البته اینم خیلی مهمه که برای شناخته شدن سایت یا وبلاگمون توی گوگل با پارس ادورز تبلیغ کنیم.
پاسخ:
بله.
کاش تا دیر نشده یه نفر بیاد بهمون یاد بده عشق رو
عاشق شدن رو
و گرنه این عشق های یک طرفه همچنان تلفات خواهد داد....
پاسخ:
یعنی یادگرفتنیه؟! 
نمیدونم والا...
ولی میدونم خیلی زیاده خیلی..
لابد هست که هیچ کس بلد نیست درست عاشق بشه دیگه!
پاسخ:
و این اصلا خوشایند نیست!
عین این جملات رو یادمه. بابا جان، عین دخترمی. دقیقا همین جمله رو معلم گسستمون به یکی از بچه ها که عاشقش شده بود میزد. البته اخرش با یکی از همین دختراش وارد رابطه شد :)) بماند.
پاسخ:
اینم از معلممون :))
برا اینا دیگه به رابطه نکشید همون تو نطفه خفه شد.
۲۸ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۰۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
آخه کی دوازده سالگی بچه دار میشه که میگه دخترم:/
پاسخ:
الان زنش هفت هشت سال از خودش کوچکتره :)
میدونستی توی استانمون چند مورد ازدواج زیر 10 سال داریم؟!
۲۹ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۳۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
جهل استمراری!!
پاسخ:
دقیقا!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">