"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

بهتر است بنویسم، درحال حاضر ننوشتن کاری جز ایجاد فاصله نمیکنه برام. شام رو بار گذاشتم، صدای تلویزون رو زیاد میکنم، شبکه سه سریالی پخش میکنه که ژانر مورد علاقمه، بابام پیرهنش رو درآورده و با زیرپیرهنی و بیژامه و عینک به چشم غرق در کتاب خوندنه فکر کنم تنها تفریحیه که هیچ وقت براش کسل کننده نمیشه. مامانم خوابش برده کنار بابا. 

چند روز پیش بود که چند نفری از گریه کردن شادی گفتن، دیروز با شادی حرف میزدم خودش گفت گریه کرده، بنظرم حق هم داشته گریه کنه. یاد آخرین باری افتادم که تو شرایط مشابه شادی بودم و بغضم رو قورت دادم، موقعیت رو طوری مدیریت کردم که تنها شم، دو سه تا پشت سر هم نفس عمیق کشیدم، از کسی که اومد خلوتم رو بهم بزنه خواهش کردم تنهام بزاره، یکم بهتر که شدم رفتم یه لیوان آب خوردم. تو اون لحظه تنها چیزی که حالم رو خوب میکرد فکر کردن به این بود که گریه نکردم، تظاهر کردم به محکم بودن. امروز تو فانتزی هام یه عکس با کپشن عالی ثبت کردم، امیدوارم خیلی زود پست شه.

ما شام رو ساعت نزدیک دو بامداد نمیخوریم، بابا و مامانم ساعت نزدیک دو بامداد حتما خوابن، اگر هم بیدار باشن مطمئنا برا دعوا کردن منه و دادن لقب جغد بهم. اینا رو گفتم تا بگم سرشب لپ تاب رو روشن گذاشتم و پست رو هم نصفه ول کردم و الان برگشتم باقیش رو نوشتم.

یه  تک بیت خوب هم از مولانا جانمان تقدیم کنم، میفرمایند:

"مرا عهدی است با شادی که شادی آنِ من باشد 

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد."

لبخند :)

موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۹۸/۰۳/۲۶

نظرات  (۱۲)

۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
که جانان، جانِ من باشد:-)

پاسخ:
و شادی هم آن من باشد :-)
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۷ دچارِ فیش‌نگار
منم فک کنم تنها تفریحی که کسل کننده نمیشه همینه برام

جانان هم دختر خوبیه :)
پاسخ:
تفریح باحالیه :)

اسم یکی از فامیل های مام "جانان" هست اتفاقا فامیلیش هم جانانی هست :)
اما من مثلا تو محکم و قوی نیستم
اشکم دم مشکمه
زودی سُر می خوره
حتا اگر وانمود کنم که و دو سه تا نفس عمیق بکشم و تند تند پلک بزنم، بازم یه دونه از دستم در میره و سر می خوره رو گونه م
پاسخ:
ولی بنظرم اسم واقعیش "محکم و قوی بودن" نیست. :)

خوبه یه وقتایی اشکمون دم مشکمون باشه، میدونی یه وقتهایی اینقدر ادای محکم بودن درمیاریم، همه فکر میکنن آداپته شرایطت های اینچنین هستیم و پوست کلفت :))
۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۵۴ مریــــ ـــــم
سلام هلمای عزیزم
نگو که فراموشم کردی!  هنوز منتظرم یه فرصت پیدا کنم تا بیام دیارتون و بغلت کنم!
زندگی چی میتونه باشه جز همین اتفاقات تکراری قشنگ؟
جز‌دیدن مامان و بابا تو واقعی ترین حالتشون
وقتی مامان و بابام سر عینکشون(عینک مشترک دارن) دعوا میکنن من کیف میکنم.استفاده از عینک زمان بندی داره 
زندگی چی میتونه باشه جز دیدن همین دعوای عینکی؟!
پاسخ:
سلام مریم جان :)
خیلی مسخره ایا الکی مثلا فراموشت کنم😠
من مطمئنم خیلی زود میای😍 بغل محکم اینقدر که کتفات هم بفرستم پیش دماغت :))
آره بابا زندگی همینه :)
مریم میدونی چی شد؟! فیلم‌ میدیدم که یهو سرم رو برگردوندم دیدم مامانم خوابه بابام داره موهاشو نوازش میکنه! بنظرت حکمشون چیه؟! چیکارشون کنم؟!
پست های بدون کامنت دونیت هم میخونم 😠
دقیقا امروز صبح داشتم فکر میکردم یه بار تو گروه گفته بودم " من گریه کنم؟ من شده دست روم بالا رفته و گریه نکردم" و چه اشتباهی کردم تمام عمری که ادای ادمای قوی و سپربلای بقیه و ستم کش و من دردامو بروز نمیدم که بقیه اذیت نشن و اره من یه صخره محکم تنهام که یه نفره از پس هممممه چی بر میاد و ما بمیریم خار نره تو پا رفیقمون و ... رو در اورم. حالا الان وضع چیه؟ از بس تو همون ژست "من دردام مال خودمه" زندگی کردم که دیگه خودمم نمیدونم غصه هام چی ان! حتی الانم که شیر فلکه ام بازه و دائم دارم اشک میریزم وقتی روانشناسم میگه گریه نشونه غمه بیا ببینیم چی غمگینت کرده میگم نمیدونم! و هنوزم نمیدونم تموم اون دو ساعت رو برا چی گریه میکردم! اره خلاصه. به ما یاد دادن اشک تو جمع نفی غروره! مرد که گریه نمیکنه! دختر که بلند نمیخنده! میخندی ویس میذاری وبلاگ؟ پسرا رو تحریک میکنی خاکبرسر مفسد فی الارض؟ و اینجوری شد که ما خودمونم احساسات و علت احساسات خودمونو گم کردیم! 
پاسخ:
هی صخی جانم :)
من نمیدونم چرا حین حرف زدن با تو دنبال خود گمشده هجده هفده سالم در تو میگردم :) 
من الان با تنها چیزی که اشکم شُرشُر میریزه خبر بده، حتی اگه دُوز بد بودنه زیادم بد نباشه یه کوچولو ترسوتر شدم.
"دختر بلند نمیخنده" رو شرمنده هیچ وقت نمیتونم نه بفهمم نه رعایت کنم. :)) خب یکی از ناخودآگاه های حال خوب کنمه. 
تو بلند بخند من قول میدم هیچ پسری با خنده های تو تحریک نمیشه فقط امکان داره از شدت خنده تلف شه و بمیره.
۲۷ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۴۴ مریــــ ـــــم
حکم ماچ کردنشونه
چه حکمی ازاین‌بهتر
پاسخ:
خیلی پاستوریزه است. :)
امروز بابام میگه: خجالت نمیکشی به ما گیر میدی؟!
من: آقای محترم مامانمه ها، جلو چشم .. بعد انتظار داری غیرتی نشم؟! الله اکبرا 
سلام و درود هلما خانوم

به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد  :)

باوجودیکه  با Body Language آشنایی دارم و ازش استفاده میکنم ولی اقرار میکنم این یکی (غرور در چهره ) رو نمیشناسم :) 

میدونی قیز ـ اشک روح رو صیقل میده !
مادر بزرگ مرحومم میگفت : وقتی جلوی اشکت رو بگیری ـ غمباد میشه و روحت رو آزار میده
پس سعی نکن  که جلوش رو بگیری . 

شادیت فزون باد

پاسخ:
سلام..
شما وبلاگ ندارین؟! آشنا هستین؟!

فکر کنم تو body language رتبه اول دست خودمه و بس :)) 

خدا مادربزرگ شما رو هم بیامرزه، خیلی خوب میگفتن :)

سلامت باشید.
خدا رفتگان شما رو هم قرین رحمت کنه !
وبلاگ دارم ولی عمومی نیست !
خیر آشنا هم نیستم پری خانوم !
درمورد رتبه ی اول بودنتون هم نمیتونم اظهار نظری بکنم شاید در رده ی سنی خودتون چنین باشه ولی حداقل اینو میتونم بگم ی سه/ چهار دهه دیگه باید بگذره تا بتونید تجربه ی منو کسب کنین :))
شاد و سلامت باشید
پاسخ:
ممنون :)
اوکی پس.
سه چهار دهه تجربه رو با سال حساب کنیم مثلا میشد همسن و سال بابای من :) اختلاف سنیمون 37 ساله.
شما هم :)
این عنوان شما یکم اخه تضاد داشت باهم !
پاسخ:
اینروزا چیزی که در من زیاد دیده میشه تضاده :)
همیشه غرور بد نیست. اعتماد به نفس داره. 
خوبه که تو چهره ات هم دیده بشه گاهی البته که لازمه
پاسخ:
بله بله همینطوره :)
قیافه یه نمور آرومتر از خودمه :)
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۲ حسین بنی علی
ربطی میان عنوان و متن ندیدم. ولی اگر عنوان متن حقیقت باشه، تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه که برات متاسفم ! این تضاد هارو میدونی و خودتو تغییر نمیدی؟ لابد دوست داری روزی برسه که دیگه نخوای خودت باشی !

همینطوری الکی نخون رد شو !

بهش فکر کن

اصلا میدونی کی هستی؟ تعریفت از خودت چیه؟ کسی که در خودش تضاد دارد؟

بزار بگم کسی که در خودش تضاد دارد. تعریف درستی هم نخواهد داشت !

و کسی که تعریف درستی هم ندارد. در خودش تضاد دارد؟
پاسخ:
قضاوت نکنیم :)
باشه؟!
۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۶ حسین بنی علی
اگر احساس سردرگمی داری، گیج شدی

ماتم زده ای.. فراموشش کن :)

ولی بعدا نظرم رو بیاد بیار دوباره فکر کن

#الکی
#شایدم_راستکی

خلاصه جدا از اینا یه سری به وبلاگ منم بزن، دارم خاطرات طنزمو مینویسم. امیدوارم همونطور که از بعضی مطالب لذت بردیم، شما هم لذت ببری.

بلدی دیگه؟ :) یه دکمه هست بالای نظر هرکس میبره تو وبلاگش
پاسخ:
ممنون :)

بله بلدم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">