"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

از خواندنی ها

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ

نزدیک دوازده شبه، ظرفهای شام رو ریختم تو سینک ظرفشویی. برا تسکین سردردم یه قاشق از شربت استامینوفن برادرزاده ام رو سر کشیدم. از تو کیفم کتاب برداشتم بخونم، "دختر پرتقالی"، هدیه وارانه به مناسبت تولدم، بهتره بگم یکی از محتویات بسته پستی خوشگلیه که دو روز تو راه بود تا برسه به دستم، تو بسته همه چیز پیدا میشد، خوراکی های خوشمزه و محلی شهر واران، صدف، بندعینک و دستبند، جاکلیدی عروسکی یاسی رنگ، پیکسل بارونی، کتاب و یه چیزای دیگه. راستی چند وقتیه وبلاگهاتونو نمیخونم، فراموشم که نکردین؟!

"دختر پرتقالی" همون کتابیه که مدتها دلم میخواسته و نداشتمش، یعنی حتی از وجودش خبر نداشتم، یعنی نمیدونستم دختر پرتقالی همونیه که دلم میخوادش. شروعی آروم و در عین حال مهیج، ترجمه ای ساده و دلنشین. جُرج سه و نیم ساله بوده که پدرش از دنیا میره، پدر جُرج یه پدر استثناییه، او در طول چند ماه بیماری، خودش رو فقط وقف سه و نیم سالگی پسرش نکرده، پدر جرج نقشه‌ها داشته برای زندگی کردن و رفاقت با پسرش در نوجوانی، نه نه فعل گذشته اشتباه است، پدر جرج نقشه‌ها داره برای زیستن در کنار پسر نوجوانش. خواندن پانزده صفحه اول برای بیان عمق احساسم نسبت به این کتاب کافی نیست، شاید وسطهای قصه تو ذوقم بخوره ولی در حال حاضر خوشحالم بابت آشنایی با جرج و خونواده اش، مادر جرج با دیدن عکسهای به جا مانده از زمان زندگی سه نفره شان بلند بلند میخندد و این برای جرج خوشایند نیست. مادربزرگ و پدربزرگ پدری جرج انگار که دوتا شخصیت باوقار و اصیل هستند. پدرخوانده جرج، یورگن به همان اندازه که شخصیت نرمالی بنظر میرسد، احتمالا مرموز هم هست. "مامان گفت میریام خوابیده، خُب این برای من خبر خوبی بود چون مامان بزرگ و بابابزرگ من نسبتی با میریام نداشتن و برای دیدن من اومده بودن. میریام خودش مامان بزرگ و بابابزرگ داره و اونا هم آدمای خوبی هستن و گاهی هم به ما سر میزنن اما به قول معروف "خون، خون رو میکشه"، میریام برای خانواده یورگن عزیزه و من برای خانواده بابام." این قسمت ایرانی ترین قسمت این پانزده صفحه از کتاب نویسنده نروژی است که رگ ایرانی من رو هم تحت تاثیر قرار داد. بعدترها بیشتر خواهم نوشت از پدری که بعد از رفتنش روزها و خاطرات مشترک با تنها پسرش میسازد، از کالسکه قرمز هم مینویسم. چقدر سوز داشت قسمت هایی که پدر جُرج با تعریف خاطرات، از پسر نوجوانش که تنها سه و نیم سال کنار هم زندگی کرده اند ملتمسانه توقع فراموش نشدن و یادآوری داشت. 

یه حس آشنایی نسبت به پدر جرج دارم، دنبال شباهت‌های ریز موجود بین خودم و او میگردم.!

موافقين ۱۱ مخالفين ۰ ۹۸/۱۲/۱۲

نظرات  (۱۶)

خسته نباشید. دستش درد نکنه.  بی‌زحمت آدرس خونه ما رو هم برای واران خانم بفرستید. هر چند وبلاگ من رو نمی‌خونید ولی چIjشbygfمrkمloرvfو ش+ننننن/+!؛&+(!!!:)

پاسخ:
خب از این به بعد که میتونم وبلاگت رو بخونم فاطمه خانم گل ^__^
شما آدرس رو لطف کن اصلا مشارکتی برات هدیه تولد میفرستیم، فقط خواهشا قبلش از تاریخ تولدت رونمایی کن برامون :)
منو باش فکر کردم کلا بیان قاطع زده نگو شما خودت خلاقیت به خرج دادی، ایول دختر :) 

هر چی فکر می‌کنم یه قاشقو سر نمی‌کشن. احیانا شیشه شربته نبوده؟

پاسخ:
خب اینجا باید توجه کنی و اون نکته بولد کننده رو پیدا کنی، اصلش همون یه قاشقه، شربت مال بچه هم هست با اون سر کشیدنه بزرگنمایی کردم. :)

دارچین رو تو آب ولرم بزار و بعد با دستمال کاغذی بزار رو پیشونیت که سردردت بره ایشالا

مواظب خودت نیستی ها !!

مواظب خودت باش لطفا!!

 

سلام 

مبارکت باشه عزیز 💚

نوش روحت💙

 

 

+

 

چرا پستت و کامنت فاطمه این شکلی شده؟!🤔

اون کلمات انگلیسی اون وسط حرفاتون چی میگه؟!:)

 

پاسخ:
مرسی برا راهکارت واران جان :)
بهترم نگران نباش..
اوه اوه معلومه از طرف خیل عظیمی از عزیزان بخاطر اینکه مواظب خودم نیستم احتمال کتک خوردن هست. پیش به سوی مواظبت بیشتر😎
حتما :)

سلام..
ممنون، تشکر فراوان از فرستنده اش.

+
خودمم نفهمیدم چی به چیه. :| فقط میدونم مجدد ویرایش زدم درست شد.
برا فاطمه خانم که خلاقیته.:))
۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۳۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

سلامت باشی ان‌شاالله:-)

"خون، خون رو می‌کشه!" خیلی عجیب حسش کردم نسبت به خانواده پدریم.

پاسخ:
ممنون حورا جانم ^__^
جالبه...
میگم خیلی ایرانی طوره، هرچند من تو نسل بعد از خودم دارم حسش میکنم. یعنی هیچ وقت حس نکردم کسی خونش خون منو بکشه ولی تا دلت بخواد من این حس رو دارم نسبت به هم خون هام. :)

آقا قبول نیست پستو ویرایش می‌کنید ملت فکر می‌کنن من دیوانه شدم با اون کامنتم :)) من اعتراض دارم اصلا :)

پاسخ:
عزیزم مشکل از بیانه. ببین کامنت اول تو هم ناقص اومده. :|
پست هم ناقص بود، شکرخدا خیلی یهویی قبلش کپی کردم. وگرنه اعصابم داغون میشد. :)
میام بقیه کامنت ها رو هم جواب میدم فعلا این برا شفاف سازی که نزنی فاطمه خانم جان. :))

نه خانم نمی‌زنم، من آرامم :) شوخی کردم! معلوم نیست جدی؟

ببینید بیان هم ما رو ضایع می‌کنه :/ من فکر کردم خودتون به شوخی آخرش رو اینطوری نوشتین چون گفتین وبلاگا رو نمی‌خونین. منم خودم اونطوری نوشتم :/ :/  حروف فارسیشو اگه بخونین نوشتم چشمم روشن! 

#به سیستم ایرانی اعتماد نکنید

#چون ضایع خواهید شد

#خدافظ اصن

پاسخ:
کاملا مشخصه شوخیه :)) و قانون شوخی در جواب شوخی، اصلا شوخی در شوخی شد کامنت ما دوتا :)
نمیدونم چرا پست ناقص منتشر شد، کامل نوشته بودم کپی هم گرفته بودم. خلاصه که باعث شد خلاقیت شما رو شه.
سلامت باشی..
#وطنم پاره تنم
#خیلی
#کجا تازه داریم آشنا میشیم

باشه حتما. روز تولدم گلریزون که کردم یه پست می‌ذارم، آدرس می‌دم، کادو‌هاتونو بفرستین :)) تا اون روز می‌تونید بلاگرهای بیشتری رو جمع کنید حتی :/ 

+نه دیگه بزرگنمایی کجا بود؟ نصفه شبی چرا منو گیج می‌کنید؟ چه فرقی داره اندازه شیشه شربت بزرگسال و خردسال یکیه فقط شربت داخلش فرق می‌کنه. نه؟ چی شد؟

 

پاسخ:
اصلا بگو ببینم آدرس وبلاگت کو؟! 
شما تولد بگیرم اکیپ جمع کردنش با من :)
+ بیخیال زیاد حساس نشو :))
۱۲ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۴۷ دچارِ فیش‌نگار

سلام خوشحالم که دوباره نوشتید :) ما رو نمیخونید مهم نیست حالا

 

از خانم واران هم تشکر میکنم به خاطر هدیه های پرمهرشون.

پاسخ:
سلام... ممنون دچار عزیز :)
برا شما مهم نیست برا خودم که مهمه.!

دل واران جان همیشه شاد. دل شمام شاد. :)

اخه کی میتونه تو رو یادش بره دختر؟ چرا حرفای عجیب و غریب میزنی؟:|

پاسخ:
ای جانم ^___^
والا.. حق با توعه خواهر ^__*

سلام و درود پری خانوم عزیز 🌹

 

خوش اومدین ـ صفا آوردین ! 

خوب هستی؟ 

دست وارن خانوم هم درد نکنه با این هدیه ی خوبش !

و ممنون از تو برا معرفی کتاب 

از یوستین دوتا کتاب (دنیای سوفی و راز فال ورق) اش خوندم و این رو هم فیلمش رو دیدم ک حقیقتش پشیمون شدم چرا جای کتاب فیلمش رو انتخاب کردم (آدم بزرگا هم در انتخاباشون گاهی اشتباه میکنن) برای من نگاه فلسفیش ب موضوعات جالبه ! 

این دیالوگ رو هم ازش فقط یادم مونده ! 😊

«نگو ک طبیعت معجزه نیست و دنیا افسانه نیست . هرکی 

ب  این موضوع پی نبرده ، شاید زمانی ک افسانه ب پایانش نزدیک شد و ب این معجزه رسید ، اون رو بفهمد .»

 

شاد و سلامت باشی 

پاسخ:
سلام جناب جانان عزیز 🌹🌹

سلامت باشید :)
ممنون خوبم، شما خوبین؟!

دستش درد نکنه، کلی به زحمت انداخته بود خودشو، هرچند وقتی میگم زحمت شده میزنه. 
خواهش میکنم.
اتفاقا رو کتاب "دختر پرتقالی" هم برا معرفی نویسنده اش نوشته: یوستین نویسنده دنیای سوفی.. من کلا کتاب رو به فیلم‌ ترجیح میدم. 
شما آدم بزرگ خیلی جذابی هستین :) خیلی هم کتاب خون هستین. اینکه درمورد یه کتابی بنویسی که یکی دیگه هم درموردش اطلاعات و فیلمش هم دیده و میگه از کدوم زاویه براش جالب بوده حس خوبیه، یه حس اشتراک و یه همچین چیزی.. من ذاتا فلسفه رو دوست دارم، هرازگاهی هم تو بحث های فیلسوف بیان(دچار رو عرض میکنم) مشارکت میکنم، البته تو بحث هایی که باب میلم باشه. :)
هوووم.. دیالوگ قابل تاملیه وقتی برسم به این دیالوگ حتما یاد شما میافتم. با این دیالوگ خودم یاد جرج و باباش افتادم...

خیلی ممنون :)
۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۱۴ آشنای غریب

12 شبه ظرفا رو نشستی ؟؟؟؟
بعد پزشکا دنبال اینن که بدونن ویروس از کجا اومده !!! :)))

پاسخ:
اد باید همینو میدی؟! یکمم بگذره از بیخ کرونا رو میندازی گردن من.
داداش شست نگران نباش :))
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۱۵ آشنای غریب

بیچاره داداش!
 

دستش درد نکنه

پاسخ:
وظیفه اشه آقا، وظیفه اشه برادرمن(خطاب به شما).

سلامت باشی. :)

جالب بود ممنون از زحماتتون.

پاسخ:
سلامت باشید. :)
۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۵۱ مریــــ ـــــم

واران زیبا برای تولدم همین بسته رو با جزئیات دیگه فرستاد. اما من هیچوقت نتونستم تو وبلاگ ازش تشکر کنم. هیچوقت اون روز رو یادم نمیره چقدر هیجان داشتم وقتی بسته رو از سمیرا تحویل گرفتم. تنش سالم باشه همیشه. 

پاسخ:
ای جانم مبارکت باشه.:)
خیلی باحاله واقعا.!
عه تو از سمیرا گرفتی من از مامور پست تفاوتش جالبه برام :))
سلامت باشه انشاءالله..

@

جناب دچار و جناب جانان :

ممنونم 

 

@

مریم قهرمان عزیز

ممنونم 💙💙💙

و ممنونم بابت دعای خوبت ❤💚

به همچنین عزیزم ❤💟😘

 

@

پری چقد ذوق کردم از اینکه از کتاب دختر پرتقالی خوشت اومده ^__^

اصلا فکرشم نمیکردم این همه دوستش داشته باشی :)

مبارکت باشه  💟

 

 

پاسخ:
دوستان واران بیشتر با شما حرف داشته. :))

ای جانم ممنون واران جان *__*

سوال آخر نامه ی پدرش من رو خیلی تحت تاثیر قرار داد و باعث شد ساعت ها به فکر فرو برم :)

پاسخ:
امیدوارم فقط فکر کردن باشه و ناراحتت نکرده باشه. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">