"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

بهونه ای به اسم "چتر تابستان"

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۶ ب.ظ

شاید تنها کسی که با "چتر تابستان" گریه کرده منم، از اون گریه‌های تلخ که گلو رو میسوزونه نبود، شاید اشکهامم ترشِ بدمزه و بُرّنده نبود. من چتر تابستان رو زندگی کرده بودم، یک "دوست مُرده" بودم که بعضی وقتها حتی دل خودم هم برای خودم میسوخت. نگران بودم و اسمش رو گذاشته بودم احتیاط، از دوست داشتن، دوست داشته شدن، از دلبستگی و وابستگی ترس داشتم، ترس از دست دادن و وای که چقدر بیهوده چترم بدون اینکه بارونی بباره باز بود. من اگر عروسکی نداشته باشم هیچ وقت از دستش هم نمیدم ولی در مقابل لذت داشتن عروسک رو از خودم گرفتم، همین برای آبنبات و لباس و هر چیز دلخواه حتی یک دوستِ دوست داشتنی هم صدق میکنه. دردها و زخمهای تحمیل شده رو باید که التیام بدیم. وقتی یادداشتهایی که از کتاب برداشتم و براشون عنوان نوشتم رو میخونم خنده‌ام میگیره: همزادپنداری_ هووووم_ موافقم_ حرف خوب_ خیلی..._ درسته_ امید_ یادم میمونه_ حس مشترک_ حتما و ...

چتر تابستان نوشته: لیزا گراف 

(داستان کودک و نوجوان)

موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۹۹/۰۴/۱۶

نظرات  (۱۱)

نمیدونم چرا یاد اون جمله افتادم که میگه "فقط املای نا نوشته است که غلط نداره"!

پاسخ:
وقتی با یک "هست" روبه‌رو میشیم انتظار هر اتفاق و اشتباه و ...بعید نیست مصداق جمله ای که یاد تو افتاده. :)
۱۷ تیر ۹۹ ، ۰۹:۵۷ آقاگل ‌‌

چقدر با این حرفت موافقم و چقدر حرف درستیه. اینکه اگر عروسکی نداشته باشی، خب هرگز هم از دستش نمیدی.

 

پاسخ:
درسته ولی انتخاب سختیه نداشتنش، انگار که خودمونو بکشیم یه گوشه فقط تماشاگر زندگی کردن بقیه آدمها باشیم. 

دکتر این بار برایم نمِ باران بنویس

دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس.....

پاسخ:
سرچ کردم. :)
دیوونه شدین یا عاشق؟!
۱۸ تیر ۹۹ ، ۲۱:۳۰ آشنای غریب

شاید شاید شاید من هم در ابعاد خیلی کوچک اینطور بودم
پس بزن قدش 
اما نه نزن کرونا اومده 
دست نگه دار

پاسخ:
سربلند ازش بیرون اومدی یا افسرده؟!
باشه باشه :))

دیدین تو بعضی از مصاحبه ها از افراد میپرسن چه کاری رو در گذشته انجام دادین که الان ازش پشیمونین؟ 

بهترین جوابی که برای این سوال شنیدم این بود: «از کارهایی که باید انجام میدادم، اما انجام ندادم پشیمونم.»

با خوندن این متن یاد این دیالوگ افتادم؛ و اینکه چقدر دوست دارم اگر چند سال دیگه این سوال رو ازم پرسیدن کمتر از الان این حس رو داشته باشم! 

پاسخ:
پس دست بجنبون :)
چقدر کامنتت تلنگر زننده بود مرسی.

من می‌فهمم چی میگی... هر چقدرم که بخوام خودم رو بزنم به اون راه و حواسمو پرت کنم و به روی خودم نیارم هیچ...

پاسخ:
"هر چقدرم که بخوام خودم رو بزنم به اون راه و حواسمو پرت کنم."
این تیکه برام دنیا دنیا خاطره است. 

انسان همیشه در درون عاشق بوده و هست...

پاسخ:
زندگی با عشق هیجانی تره :)

خب چرا باید اینجوری بشه؟

پاسخ:
شاید یه حالت طبیعیه که نمیشه ازش فرار کرد.!

عزیزم..

 

فکر کردم فقط من پای این کتاب گریه کردم.....

پاسخ:
❤❤

اینکه اکثرمون باهوش گریه کردیم و فکر کردیم فقط تنها یک من باهاش گریه کرده بنظرم برمیگرده به خلاقیت نویسنده اش و مهارتش تو نوشتن برای کودک و نوجوان. :)

منم گریه کردم با این کتاب. هممون یه جورایی از این چترهای باز داریم که باید بالاخره تصمیم به بستنش بگیریم.

پاسخ:
خیلی درسته فقط باید یا جایی به طوری به خودمون بیاییم. :)
۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۱:۰۱ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

لذت داشتن عروسک یا ترس از دست دادنش؟! 

فکر کنم نمی‌شه همنیجوری به این سوال جواب داد! تو موقعیتش که قرار بگیریم ناگزیر انتخاب می‌کنیم!

پاسخ:
آره حورا خیلی موافقم که تو موقعیتش ناگزیر انتخاب میکنیم.
همیشه هم این دو راهی در گوشه ای نشسته و منتظر انتخاب ماست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">