"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

قابِ دلخواهِ خانه من

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۳۴ ب.ظ

اینجا قسمت جلویی آشپزخونه امونه که به پذیرایی باز میشه، به دو دلیل قاب دلخواه منه. اول بدیهی ترین دلیلم رو میگم: نور حس امنیتم رو تقویت میکنه و وجود چراغ گازی دیواری برای لحظه ای تاریکی در شب تاریک زمستان که احتمالا برق دقایقی قطع شده و صدای سوز باد، صدای خش خش شاخه‌های خشک شده درخت انجیر و صدای رعدوبرق از بیرون می‌آید همه این صداها و سایه های وحشتناکِ متحرک رو تبدیل میکنه به یک داستانِ جذابِ خنده دارِ نشسته در توهماتم به واسطه دیدن چهره پدر زیر نورِ آرومِ همین چراغ گازی دیواری.

دلیل دوم شاید بدیهی ترین تره حتی، طبقه دوم قفسه خیلی وقته که متعلق به منه، دم دست ترین جای امن من در خونه امونه، قبل از اینکه هرچیزی به اتاقم راه پیدا کنه دقایقی رو در این مکان جاگیر میشود. شاید بخاطر بلندیش است که دسترسی برادرزاده ها بهش تقریبا صفره. مادرم سالهاست تلاش میکنه بهم بفهمونه جای کیف آرایش روی میز آرایشه، جای عینک و قابش مطمئنا روی قفسه اُپن آشپزخونه نیست، جای مداد تو جامدادی و جای انگشتر نقره بین باقی خرت و پرتهامه ولی تا به الان موفق نشده و هربار مهمانی در خونه امون رو میزنه با ابروی بالا رفته و لبهای از حرص جمع شده تذکر میده قاب دلخواهم رو خالی کنم از اسباب اثاثیه هام.

 

+ دعوت میکنم از آنشرلی، گلاویژ، محمود بنایی، آقاگل و نرگس مَست

+ این چالش رو بلاگردون شروع کرده.

موافقين ۱۹ مخالفين ۰ ۹۹/۰۵/۲۹

نظرات  (۲۱)

۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۷ مترسک ‌‌‌‌‌

به به :)

پاسخ:
ممنون مترسک عزیز :)
۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

مامانت بنده خدا:-)

ولی می‌فهمم ادم بند می‌کنه به یه جایی دیگه به دلش نیست از جای دیگه استفاده کنه، همون‌جا رو ترجیح میده.

پاسخ:
آره واقعا طفلی :))
اصلا باید بعنوان قانون شه این بند کردن به یه جا.

دقیقا همین چالش رو من و خواهرم با میز ناهار خوری داریم:))

پاسخ:
خب پس تنها نیستم :)
پس دخترای مردمی که مامانم میگه هم مثل من هستن.!

حس میکنم اکثر مامان‌ها سالیان سال تلاش میکنن ما این چیزا رو متوجه شیم ولی زهی خیال باطل :دی

 

خیییلی ممنون از دعوتت! فردا بعد کنکور و شروع آزادیم شرکت میکنم :دی 

پاسخ:
آره آره :))
مادر است دیگر.!

خیلی ممنون آنشرلی جان منتظرم. موفق باشی آنه :)

ما یه دونه از این چراغ گازیا، دقیقاااا همین شکلی، دقیقاااا همین رنگ، داریم. و من وقتایی که برق می ره کلی ذوق می کنم:)))

پاسخ:
چه باحال :))
اصلا چه تفاهمی :))

ولی بری دیگه مامامت احتمالا دلش برای همون جای عینک و بقیه چیز میزها تنگ میشه :))

 

 

میگه هی بیا همه چی بذار روش :)

فقط بیا دلم برات تنگ شده :)

 

 

+

سلام

اون قاب کوچکه رو دوس داشتم :)

 

 

پاسخ:
چی بگم احتمالا همینطوره :))
هرچند دانشجو بودنی چند روز هفته تو خوابگاه که بودم هیچ دلش تنگ میشد و نذاشت هیچ وقت دو هفته پشت سر هم خوابگاه بمونم.!

ای جانم😊
۲۹ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۰۱ محمود بنائی

اتاق من حکم اون قفسه را داشت همیشه، یعنی هرچیزی که جایی براش پیدا نمی شد مستقیماً سر از اتاق من درمیاورد و یک گوشه به حال خودش رها می شد. اما حالا که خواهرم جدا شده دیگه کمتر شاهد این صحنه هستیم! دلم برای اون روزها تنگ میشه! 

ممنون از دعوتت، باید فکر کنم ببینم قاب دلخواهم چیه یا اصلا دارم؟! 

پاسخ:
چقدر جالب :)
مثلا یکی دنبال یه چیزی میگشت پیدا نمیکرد لابد میگفتن: اتاق محمود رو یه نگاه بکن :))
وقتی جمله رو میخوندم منتظر "دلم برا اون روزا تنگ میشه" گفتنت بودم.!
خواهش میکنم :) حتما پیدا میکنی فکر کن.

 وای چقدر این چراغ های گازی خوبن پری..

 

یه حس هیجان داشت وقتی روشنش میکردیم شبا که برق میرفت..

پاسخ:
آره خیلی باحالن :)

موافقم.! هرچند برای من تداعی خاطره تلخه.

بدیهی‌ترین تره؟ :))))

دریچه‌های تازه‌ای از صفت تفضیلی رو در ادبیات فارسی گشودی. راضیم ازت:دی

پاسخ:
ماجرا کامل همنشین در من اثر کرده و این حرفا :))
شکر :دی

آقا قابهای دلخواهتون رو با سایز بزرگ بذارید که آدم راحت فضولی کنه ببینه چی به چیه خب :)))

پاسخ:
اینبار شما لطف کن بزن رو عکس بزرگتر دیده شه دفعات بعدی انشاءالله کرونا بره یه سفر تشریف بیار با پدر گپ بزنید خونه رو هم وارسی کنید. :))

من میذارم طبقه‌ی بالای دکور وسایل رو بعد میام می‌بینم بچه‌ها صندلی یا بالش چیدن زیر پاشون و رفتن برداشتن://

گاهی هم عینکم رو میذارم رو شیشه‌ی آکواریم، شکرخدا به اونجا نمیرسن :))

 

 

پاسخ:
انصافا بچه‌های مصممی دارینا😂😂 آقا چه خبرشونه؟! یعنی باید بردارنااا 

خدا رو شکر :) جای امنت همون رو شیشه آکواریمه.

اصلاً می‌خواستم اون نقاشی توی قابل رو با ریزبینی بیشتر ببینم. :-)

پاسخ:
بله بله :)

من از چراغ گازی دیواری خیلی بدم میاد! چون همیشه موقع روشن کردنش پشمام کز میخوره و بوی کله پاچه فضا رو معطر میکنه:دی

پاسخ:
عه آره یادم نبود این قسمتش، حق دارین :)

تبریک میگم ازدواجتون رو

من همون گم نام سابقم:)

پاسخ:
ممنون :)
وای خدای من ^___^ رفیق قدیمی چه سورپرایز قشنگی :))
خیلی خیلی ممنون.
قراره بمونید تو وبلاگ؟!

تا خدا چی بخواد

پاسخ:
انشاءالله که خیره :)

از این پستت یه اسکرین‌شات فرستادم برای خاله‌م و پرسیدم برات آشنا نیست؟:))

پاسخ:
چرا باید برا خاله جان آشنا باشه؟! :)

چون اونم یه همچین قاب دلخواهی داره تو خونه‌شون:)

پاسخ:
خوبه :)
شنیدن درآورد آدمای شبیه خودم برام جالبه همیشه.

واییییی.. احساس می‌کنم خیلی دیر دیدم و افسوس خوردم! :(

پاسخ:
عزیزم :)
حالا اشکالی هم نداره دیر دیدی پیش میاد.!

یادش بخیر اون چراغا

قدیما چقد روشن میکردیم :)

پاسخ:
اول بگم خیلی وقته دوست داشتم کامنتی ازت ببینم خانم خوش صدا :)
ای جان :)

واااای اگه میدونستم دوست داری که تند تند کامنت میذاشتم. ببخشید کم کامنت میدم :(

 اصلا ذوق کردما:))))

ممنووووونم

پاسخ:
عزیزم :)) ای جان بابا چه حرفیه خواهش میکنم.
چه خوووب.
قربانت یاشا :)
۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۲۶ فروش اسپیس فریم

سلام به به عجب چالشی

پاسخ:
سلام :)
بله خیلی هم باحال :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">