"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

ماه عسل

جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

چند وقتیه ک زیاد درگیر برنامه های تلویزیون نمیشم امسال بیشتر از دو سه قسمت ماه عسل رو ندیدم اونم دست و پا شکسته امروز موضوع جالبی داشت تو این قصه تقریبا دوساله ذهنم درگیر یک ماه عذاب مادر بود کسی ک یک ماه نگاه سنگیین اندازه صد سال رو تحمل کرده ناخواسته ذهن اطرافیانش حتی همسرش ک بهترین حامی زندگیش باید باشه ب طرف گناهی ک مرتکب نشده منحرف میشه حالا این ماجرا اگر زمانی فهمیده میشد ک مادری در دنیا نبود چه ؟ اونوقت گناه نکرده ب پایش نوشته میشد .......

یک لحظه غفلت ممکنه اندازه یک عمر برا چندین نفر مشکل بوجود بیاره ...

بچه ای یک سال غرق در محبت مادر و پدری بزرگ میشه و طی یک اتفاق ساده شکی پیش میاد ک واقعا فرزند این خانواده باشه پدرش آزمایش DNA  میده و میگن بچه برا تو نیس حالا مادری میمونه ک ب پاکی خودش ایمان داره و نه ماه طفلی رو در وجودش پرورش داده همه منتظر یک ماه آینده اند ک بفهمند بچه فرزند همان مادر است یا ن ولی مادر مطمئن هزاران فکر در سر دارد بچه ای ک بغلشه کیه ؟ یک ماه چگونه قضاوت میشود ؟ بچه خودش کجاست ؟ ....

مهیاری ک ماهان ماند و ماهانی ک مهیار نامش نهادند :)

موافقين ۱ مخالفين ۰ ۹۵/۰۴/۱۱

نظرات  (۲)

امروز برنامه قابل تاملی بود
پاسخ:
خیلی قابل تامل خیلی ... از چندین زاویه باید روش فکر بشه .
۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۳:۵۳ بای پولار
منم موقع دیدنش به همین چیزا فکر می کردم. که چقدر اون خانومه طفلی اذیت شده. و خب شوهرش هم با کلی فکرای آزار دهنده داغون شده. که اصلا نمی شه حتی تصورش رو کرد. بعدش خدا رحم کرد این اتفاق برای اون خونواده ی دیگه نیفتاد. چون شوهره کارش یه جای دیگه بود و اسباب شک هم فراهم و خب شاید نمی تونست مثل اون خونواده اول متمدنانه برخورد کنه و ...

حالا جدا از این ها اگه یه کم بچه ها بزرگتر می شدن چی. مثلا چهار پنج ساله. کی می تونست اونا رو از پدر و مادری که بزرگشون کردن جدا کنه. هرچند همین الان هم توی تموم عکسای بچه از نوزادی تا یک سالگی با پدر و مادر اشتباهیشه. اصلا فکر کردن به این موضوعات همون موقع هم اعصابم رو به هم ریخت و الانم همینطور...
پاسخ:
دقیقا شما ناگفته های منو تکمیل کردین :)
حالا ب اعصابتون مسلط باشین خداروشکر ک تا حدودی زود حل شده ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">