"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

من از نهایت شب حرف می‌زنم 

 من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می‌زنم

اگر به خانه من آمدی برای من

ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ...

۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۹

میشه دلا رو آروم کرد

میشه غصه رو پرپر کرد

میشه نقشا رو اول کرد

میشه دنیا رو رنگین کرد

میشه همه جا رو روشن کرد


میشه خواست ..............................

۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۰

صبح پاشدم رفتم دانشگاه ب آموزش میگم میخام مهمان بگیرم ترم تابستانو میگه باشه فقط معاون دستور بده میرم میگه برو مدیر معاون امضاش کنه امضا میکنه دروسی ک تو دانشگاه خودمون ارائه نشده رو مینویسم آموزش و رئیس دانشکده و مدیرگروه تایید میکنه باز میرسم ب معاون میگه باید کمیسیون تشکیل شه اونم ساعت دو میرم استراحت میکنم دو برمیگردم فرید همکلاسیم یکی از بچه های خوب کلاس ک شمالی هست رو میبینم یکم حرف میزنیم میشه دوونیم میرییم میپرسیم چی شد میگن یکم بعد ساعت میشه سه میرم اتاق رئیس پیداشون میکنم بالاخره رضایت میدن بیان کمیسیون تشکیل بدن الکی ب همه گیر میدن رد میکنن کسایی ک مسئله اشون زیاد جدی نیس بیخیال میشن و میرن خونه هاشون این وسط من نمیتونم کوتاه بیام چون زور میگن و فرید ک باید تموم کنه سراسری با رتبه خوب قبول شده روزانه هم ثبت نام کرده حتما قبول میشه بمونه واسه مهر دوسال محرومه میگن صب کنید سرراه یکی از استادامو میبینم ک خیلی دوسم داره و الان سمتش رفته بالا میپرسه چی شده میگم بهش جو گیر میشه ب مدیر معاونه کیه زنگ میزنه میرم بالا فرید میگه جلو در بودم یکی زنگ زد درموردت حرف زدن طرف گذاشته بود رو اسپیکر میگم من برم داداشم منتظرمه وسایل خوابگاهمو جمع کنم آخرش بهم خبر بده زنگ میزنه زود بیا میرم میگن نمیشه میگم چرا ؟؟ این درسا اینجا ارائه نشده طبق قانون باید بدید میگن نه میگم خب اگه قرار بود ندین چرا از صب منو اینجا نگه داشتین ؟؟ میگم پس چرا امضا کردید دروسی ک اینجا نیستو بردارم ؟ فقط میگن مهمان برداری پول میره دانشگاه دیگه حالم بهم میخوره ازشون کاغذو جلو چششون تیکه تیکه میکنم بی ادب نیستم ولی ی لگدم ب میز میزنم میگم حرف زوره ی روز بهم میرسیم داداشمو یهو میبینم ک برا اولین بار از ماشین بیرون اومده و داخله بعد همون آقا فرید رو فقط میگن بیخیال ... میتونستم فقط با ی تلفن حلش کنم ولی اینکارو نمیکنم چون دوست دارم همیشه رو پای خودم وایستم.

فقط 21 واحدم مونده از جمع 146 واحد 125 تاشو پاس کردم فقط میخاستم حجم درسام کم شه ب وقت خالی و آزاد زیادی نیاز داشتم همین اگه شش تا مهمان میدادن بقیه اش ک میموند پاییز دو واحدش بیمارستان بود فقط میموند 13 .. کلا ترم تابستان بر نداشتم :))

+ خوندش ضروری نیس نوشتم بمونه .

باید یادم باشه ک هیچ وقت حق مسلم کسی رو ضایع نکنم ب هیچ مقامی دل نبندم خیلی چیزا باید یادم بمونه .

۰ نظر موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۰:۵۵

حالم بد نیست دروغ چرا عالی هم نیست .. در حالتی مبهم هستم نه خوشحال .. نه ناراحت .. نه تلخ .. و نه شیرین .. حس میکنم دلم گرفته حس خنثی بودن دارم نه تاثیر زیادی میگذارم نه آنچنان تاثیر میپذیرم نمیدانم ب چ کسی فک میکنم اصوات و اسامی گنگ در ذهنم جولان میدهند .. نمیتوانم راه آرامشم را پیدا کنم و وقتی زیاد فکر میکنم با خود میگویم شاید آرامش همین الان نامفهوم من است حتی توضیح همن حال سخته ...

"خنثی و درگیری ذهن و فکر را نمیتوانم یکجا بپذیرم تضادها زودتر برایم آشکار میشوند" ..

۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۲

دنگ.. دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر..
می زند پی در پی زنگ..
زهر این فکر که این دم گذر است..
می شود نقش به دیوار رگ هستی من..
لحظه ها می گذرد..
آنچه بگذشت ، نمی آید باز..
قصه ای هست که هرگز دیگر..
نتواند شد آغاز...

//////////\\\\\\\\\\//////////\\\\\\\\\\//////////

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست ...


"فقط قالب شعرهای سهراب سپهری نو نبوده نگاهش هم نو بوده نو و جالب"

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۰

از جلسه امتحان اومدم بیرون سلام داده یکم در مورد امتحان حرف زدیم بعد میگه چرا زیاد خوابگاه نمیمونید ؟؟ من: ترجیح میدم بیشتر پیش خونوادم باشم البته فرار از آشپزی و غذای بیرون هم موثره . یهو بی ربط درمورد افرادی ک اونجا نیستن حرف میزنه فلان کسو میشناسی واسه سلام دادن بهش هم میترسم و ... من: ماه رمضان و غیبت ؟؟ آخ آخ

صداها اینقد در هم پیچیده ک تفکیکشون سخته یواش یواش داره گوش خراش میشه و من کنار پنجره نشستم و به فضای پشتش ک تا حالا توجه نکرده بودم نگاه میکنم هر از گاهی چیزی رو کاغذ مینویسم ی لحظه متوجه میشم با خودکار رو صندلی میزنه و میپرسه شما چرا ساکتی بعیده ازتون ؟؟ من: حرف و نظر خاصی ندارم . کنجکاو میگه یعنی قرار نیس شما با اکیب بیای کوه یا هرجا ک تصمیم گرفته شه ؟ من( با لبخند): نه ...

میگه عزیزم جمعه هفته بعد وقتتو خالی کن باید باهام بیای کافی شاپ .. من: اوکی دوتایی یا کس دیگه هم هس پیشنهاد میدم ویدا هم بیاد خوش میگذره . میگه نه تولده و اسم چن نفر ک نمیشناسمو میگه تا حرفش تموم شد میگم نه من نمیام .. با لب و لوچه ای ک حالا شکل خاصی ب خود گرفته میگه واقعا ک .

دارم رد میشم میشنوم ک میگه این پری شما غیرقابل پیش بینیه بعضا دختر باحالیه بعضی وقتا ضدحال و حرص درآرترین موجوده آروم رد میشم (با لبخند) لبشو گاز میگیره میگه یعنی شنید ؟

باحال بودن من در حد ی تنه والیبال بازی کردن با کساییه ک صددرصد قدرت بدنیشون از من بیشتره .. باحال بودن من در حد بازی با محمدامین و بقیه بچه ها تو مهمونیاس .. باحال بودن من در حد جوگیر شدنام اس ک فوقش دوروز چوبشو میخورم .. باحال بودن من در حد غافلگیریایی اس ک ب قول خیلیا ب عقل جن هم نمیرسه .. باحال بودن من در حد جمع کردن دستمال کاغذیای بستنی فروش طفلیه ک بعد دو هفته متوجه میشه و ب محض ورود ما اولین کارش برداشتن کاغذ دستمالی از رو میزه ..

من نمیتونم بخاطر دلخوشی خیلیا باحال باشم نمیتونم الکی خودمو باحال نشون بدم باحال بودنای من شاید مشتی و تو چش اومدنی نباشه ولی خودم دوستشون دارم..



۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۸

هوا گرم شده داغه :(


من نخام عاقل شم کیو ببینم :)

بخاطر ترس از دندون درد از بچگیم خیلی ب دندونام رسیدم اصن دندون خراب و درد دندون نداشتم الان واسه دراومدن این دندونای عقل عذاب هزارتا دندون درد رو دارم میکشم دندون عقل طرف راستمو ک با جراحی کندن انداختن بیرون سمت چپم داره پدر پدر جدمو میاره جلو چشم .......

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۴

تموم شد...

.

.

.

.

.

.

امتحانام تموم شد .

بعضی امتحانا اینطوریم :


و بعضی امتحانا:

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۵

خدایا شکرت خیلی بزرگی بهترینی .......


"سلسله موی دوست حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست غافل از این ماجراست

دلبر بی وفا تو که نبودی
پر جور و جفا تو که نبودی

من از دست تو که گله دارم بسیار
تو را جور و مرا حوصله بسیار

از غم عشقت دل شیدا شکست
شیشه می در شب یلدا شکست

از بس که زدم ریگ بیابان به کف
خار مغیلان همه در پا شکست

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم

زلف و به رخسار چو افشان کنی
حالات جمعی را پریشان کنی
وای و به حال دل شیدای من

من از تو دوری نتوانم دگر
کز تو صبوری نتوانم دگر" ...

دریافت

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۳

" تو هیچ وقت قاطی اونا نبودی "

آفرین ک حداقل این ی مورد رو فهمیدی ...............

دیگه قرار نیست من هیچ وقت از دستت اذیت شم :)


۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۲