"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

آخرین ها...

يكشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ب.ظ

اوایل روزهای جا خشک کردنم در بیان پستی با عنوان اولین ها نوشتم, طبق معمول یک پست معمولی بود. دقیقا طعم حس مبهم یا شاید هم حس قریبی که در دل من بود را مخاطب های اندک آن روزها هم با خواندن پست چشیدند, تا جایی که تاثیرش منجر به شروع چالش وبلاگی از جانب علی آقای گوهری شد. الان که فکر میکنم آخرین ها را هیجان انگیزتر از اولین ها می دانم, هردو به یادماندنی اند و جذاب اما آخرین یک چیز دیگر است. اولین تکلیف اش مشخص است اتفاق می افتد و میرود در آرشیو خاطراتمان اما امان از آخرین, آخرینی که به فاصله لحظه و ثانیه ای امکان تغییر دارد, میتواند جایش را به آخرین دیگری واگذار کند. چند روزی است که لحظه هایمان عطر شهید مدافع حرم گرفته است, دو ساعت اول را با گریه سپری کردم و نفرین برای وحشی های زمان, گریه مانند تمام گریه هایی که فکر کنم بخاطر تسکین غصه خوردن خودمان است و بس و اما فکر به تمام آخرین های جوانی که دور از فرزند, همسر و مادر رفت بقول بچگی هایمان پَر کشید و رفت پیش خدا پیش خود خدا.... آخرین لبخند.. آخرین بوسه برگونه فرزند کوچکش.. آخرین نگاه.. آخرین آرزو.. آخرین کلمه.. آخرین ثانیه ای که با هرکس سپری کرده و بالطبع برای هر کدام متفاوت است.. و باز آخرین آغوش مادر و هزاران هزار آخرین دیگر ......

آخرین فقط بعد از مرگ شروع نمیشود, همین چند لحظه قبل آخرین لحظه بود برای الانمان. به مانند اولین ها شما را دعوت میکنم به تمرکز روی آخرین ها.


آخرین دعا

آخرین نگاه

آخرین گناه

آخرین ثواب

آخرین نوازش

آخرین صراحت

آخرین خنده از ته دل

آخرین بوسیدن دست مادر

آخرین آرزوی دوست داشتنی

آخرینی که روی دلتان سنگی میکند

و
.
.
.

و از هرکسی که پست را میخواند تقاضا میکنم آخرین فاتحه تا الان را نثار روح همه شهدا کند...
موافقين ۷ مخالفين ۰ ۹۶/۰۵/۲۲

نظرات  (۱۳)

عالی نوشته بودی هلما...
چیزی نمیگم بیشتر از این...

چشم.
پاسخ:
:)
عزیزم..

سلامت.
خیلی زیبا بود ... 
پاسخ:
شکر...
: )
پاسخ:
:)
امان از آخرین ها...
پاسخ:
امان ...
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۱ دُچــــ ــــار
دلم گرفت و ترسم بیشتر شد... ممنون :)
پاسخ:
پس شمام بفکر کردن بهش نیاز داری :)
سلام 
آخرین بوسیدن دست مادر 
چند روز قبل از رفتنش به کما :(


+
اینجا بنویسیم یا تو وب خودمون بنویسیم؟

پاسخ:
سلام....
هییییییییییییییییییییییییییییییییییم...
نمیدونم چی بگم.. :(

+ هرجا دوست داری, وب خودت, اینجا, توی دلت هرجااااا که تو بخوای.
همون بود یعنی هر چی فکر کردم جز بوسیدن دست مادر دوست ندارم 
چیز دیگری دوس ندارم بنویسم :)

ممنونم .
پاسخ:
:)
عزیزدلم... همون بوسیدن دست مادر یه دنیاااااااست برا خودش.

قربانت.
حالِ عجیبی داشت پستت...

فاتحه:)
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ﴿١﴾

اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢﴾ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ ﴿٣﴾ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿٤﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿٥﴾ اهْدِنَا الصِّرَ‌اطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿٦﴾ صِرَ‌اطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ‌ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧﴾
پاسخ:
هیییم. برا خودمم. :)

مرسی عزیزدلم. فقط یه سوره توحید هم میخواد. :)
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۳ دُچــــ ــــار
چه جورم :)
پاسخ:
پس بشتابید به سوی دریای تفکرات. :)
وقتی داشتم میخوندم بیشتر چیزهایی که دوست داشتم اخرین هام باشن تو ذهنم اومد بعد دیدم چقدر اخرین های الانم با اخرین هایی که دوست دارم تو لحظات پایانی عمرم ببینم فرق داره،چقدر چیزی که هستم با چیزی که دوست دارم باشم فاصله داره.
خدا کنه اون لحظه اشک حسرت رو چهره هامون نشینه.
یاعلی
پاسخ:
هیییییییییم... نمیدونم چی بگم
ایشالا.
یاعلی مدد..
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۱ פـریـر بانو
آه...  :(
هیچی نمیشه گفت... هیچی...


فرستادم...
پاسخ:
اوهوم. همینطوره حریر. ..

ممنون.
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خدا به خانواده هاشون صبر بده.
پاسخ:
اوهوم...
ایشالا 
آخرین دعا دیشب برای ازدواج رفیعه بود:)

آخرین نگاه به چشم های ایلیا
آخرین گناه داد زدن سر مادرم همین عصر:(
آخرین ثواب امروز ظهر وسایل یه خانومه رو براش نگه داشتم تو اتوبوس
آخرین صراحت نمیتونم بگم
آخرین خنده از ته دل فینال خندوانه استند آپ میثم
آخرین بوسیدن دست مادر روز مادر فک میکنم

آخرین آرزوی دوست داشتنی بعد از شهادت محسن حججی با حال غریبی ظهور آقا رو خواستم از ته دلم فک میکنم برای اولین بار خالص بود

آخرینی که روی دلتان سنگی میکند آخ آخ آخ

هلما خیلی پست خوبی بود


پاسخ:
ای جانم جوابات خیلی خوب بود... داد زدن سرما در خیلی درد داره میفهمم :(
قابل تو رو نداشت خانم معلم. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">