بچگی سخت و زندگی کوزت مانندی نداشتم ولی ی حسرت هایی هنوزم ک هنوزه رو دلم مونده با اینکه اگه ب زبون میاوردم حتما فراهم میشد ولی اعتقاد دارم نباید همه چیز رو ب زبون آورد ...
۱. ماکت کره زمین حتی ی بار تو لوازم تحریری با حسرت نگاش میکردم بابام گف خب اینم بردار گفتم نه ..
۲. ی تیوپ نسبتا بزرگ ک توش کلی توپ رنگانگ کوچولو باشه جاشم مشخص کردم گوشه اتاق میذاشتمش هر وقت تو شهر بازیا اون قصر بادیا ک بچه ها توش وول میخورن رو میبینم یادم میافته ...
و ی آرزو اینروزام ک شاید رو دلم بمونه پوشیدن کفش پاشنه بلنده پیارسال ی بوت پاشنه ده سانتی خریدم ولی نتونستم بپوشم شبیه بابالنگ دراز میشم هنوز دارمش ....
+ عید همه مبااارک .